دشمن چشمهاي بيدار
هومن داودي
يكي از پوسترهاي «درخت زندگي» كه پازلي با تكههاي زياد از تصويرهاي مختلف است، ميتواند بهخوبي بيانگر حالوروز خود اثر هم باشد. فيلم دقيقاً مانند پوسترش درهم و برهم است و ميشود هر كدام از قسمتهايش را با هم جابهجا كرد. حتي ميشود فيلم را سروته كرد و از آخر به اول ديد. هيچ فرقي در كليت ماجرا به وجود نميآيد؛ كما اينكه اين اتفاق در يكي از سينماهاي ايتاليا افتاده و به مدت يك هفته دو حلقة فيلم جابهجا پخش شده و كسي هم متوجه نشده و همه گذاشتهاند به حساب خلاقيتهاي استاد. مسلماً انسجام يكي از مهمترين مؤلفههايي است كه باعث ميشود «فيلم» با «تصاوير متحرك» يا «ويدئوكليپ» فرق داشته باشد. بر اين اساس بهسختي ميشود به «درخت زندگي» گفت «فيلم». نه يك داستان (حتي در كمرنگترين شكلش) در كار است و نه شخصيتهايي كه بشود ذرهاي باورشان كرد و اندكي با آنها همراه شد. اول مرگ فرزند يك خانواده را ميبينيم، بعد يك مستند دربارة شروع خلقت و بعد بزرگ شدن فرزندان ديگر خانواده. بخشهاي غيرمستند فيلم با نماهايي ضدنور و دوربيني كه مدام حركت ميكند و زاويههايي معوج دارد، سرگيجهآور است. بهجرأت ميتوان گفت اگر كسي بتواند فيلم را يكضرب و بدون چرت زدن يا خوابيدن كامل تا آخر ببيند، حتماً فيلم را در حد يك شاهكار دوست خواهد داشت. حرفهايي كه ماليك تلاش ميكند بزند، البته روي كاغذ جذابند. مكالمة مستقيم با خدا و وصل كردن خلقت كل جهان آفرينش به تولد يك نوزاد جالب است. اما به اين شكل مانيفستوار و سرگيجهآور غيرقابلتحمل و خوابآور است.
ادامه مطلب ...